سه‌شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۱
۰ نفر

ستار اورکی را می‌توان با قطعات مختلفی به یاد آورد؛ از ده‌ها ملودی خوبی که برای سینما نوشته است گرفته تا موسیقی‌ متن سریال‌ها و تصانیف اول و آخرشان، تا همکاری‌هایش با خوانندگان پاپ همچون حامی و قطعات دیگری که نمی‌توان به‌راحتی آنها را از یاد برد.

ستار اورکی

اما خاطره‌هاي بيشتري هم هست؛ مثلا لحظه‌اي كه هانس زيمر بزرگ و اركسترش در زمان اهداي جوايز اسكار، موسيقي پاياني او براي فيلم «جدايي نادر از سيمين» را نواختند و مو به تن همه ايراني‌ها سيخ شد. اين لحظه از آن دقايقي‌است كه نمي‌شود چند نت‌ ساده اما شگفت‌انگيز را فراموش كرد. اوركي حالا بعد از سال‌ها فعاليت در حوزه موسيقي فيلم، خودش را كاملا يك آهنگساز در خدمت سينما مي‌داند. او بيش از گذشته براي اين كار انرژي مي‌گذارد و طي همين مدت به موفقيت‌هاي زيادي هم رسيده است؛ از جوايز بين‌المللي در حوزه موسيقي فيلم گرفته تا همكاري با پروژه‌ها و كارگردان‌هاي خوب. هفته گذشته او بار ديگر براي ساخت موسيقي فيلم «بچه‌اي با جوراب قرمز» جايزه بهترين موسيقي فيلم را از جشنواره مديترانه‌اي كن دريافت كرد. به همين بهانه سراغ او رفتيم تا از حال‌وهوا و شيوه كاركردنش بدانيم.

  • شما ساخت موسيقي فيلم را از چه مرحله‌اي آغاز مي‌كنيد؟ ترجيح‌ شخصي‌تان چيست و معمولا اين پروسه چطور پيش مي‌رود؟

من ساخت موسيقي فيلم را در وضعيت‌هاي گوناگون تجربه كرده‌ام؛ گاهي زماني كه كارگردان هنوز مشغول كاركردن روي طرح اوليه يا يك سيناپس بوده، من را مطلع كرده و در جريان قرار گرفته‌ام و ناخودآگاه ملودي‌ها و اتفاقات اوليه‌اي كه بايد براي موسيقي فيلم رقم بزنم به ذهنم رسيده و بعد كه فيلم كامل‌تر شده، موسيقي را كامل‌تر كرده‌ام و روي فيلم چيده‌ام؛ گاهي هم از روي فيلمنامه؛ گاهي از مرحله راف‌كات؛ و گاهي حتي بعد از فاين‌كات، فيلم به من رسيده تا موسيقي‌اش را بسازم. به هر حال همه‌شكلي را تجربه كرده‌ام و همه اين ورودها براي من جذاب و نو بوده‌اند.

  • شما اكثر آثار اصغر فرهادي را آهنگسازي كرده‌ايد؛ فيلمسازي كه همكاري با او طبيعتا براي همه هنرمندان جذاب است؛ براي شما چگونه است؟ تفاوت كاركردن با اصغر فرهادي در مقايسه با ديگران، چيست؟

همكاري با اصغر فرهادي بسيار لذتبخش است. نه‌فقط بنده بلكه حالا ديگر تمام دنيا مي‌دانند كه فرهادي چقدر در كارش نبوغ دارد و نكاتي را مي‌بيند كه هركسي نمي‌تواند ببيند و جاهايي سير مي‌كند كه هركسي سير نمي‌كند؛ اينها را همه ما مي‌دانيم اما من درباره منش و شخصيت آقاي فرهادي دوست دارم اين را بگويم كه آقاي فرهادي واقعا فرد نازنين و درجه‌يكي هستند. اين چهره آرام و انسان مهربان، كاريزمايي دارد كه شما وادار مي‌شويد به او احترام بگذاريد و مطيعش شويد؛ اين كاريزما و مهرباني باعث مي‌شود با آنچه در تفكرش هست، همراه شويد. من بسيار خوشحال هستم كه در اين سال‌ها توانسته‌ام كنار آقاي فرهادي باشم و از ايشان سينما را بياموزم.

  • يكي از ويژگي‌هاي موسيقي‌فيلم‌هاي شما، پايبندي‌تان به سبك و سياق و به‌خصوص تنظيم، در حال‌وهواي موسيقي‌فيلم‌هاي دهه 60 و اوايل دهه70 است. چه چيز در اين برهه زماني براي شما جذابيت دارد كه شما را به اين سمت سوق مي‌دهد؟

ببينيد! اين سبك شخصي من است. من حتي به اين فكر نمي‌كنم كه اين نوع موسيقي مربوط به چه دهه و چه زماني‌است؛ اين ذهن من است كه به اين شكل درون فيلم‌ها جاري مي‌شود. تا به حال هم به‌هرحال جواب مثبت گرفته‌ام. حتي موسيقي فيلم بچه‌اي با جوراب قرمز هم كه اخيرا برنده جوايز زيادي شده، پيرو الگوي خاص يا سبك ويژه‌اي نبوده بلكه همان تفكر شخصي من در آن جاري شده است. براي داوران آن سر دنيا هم آن موسيقي بسيار جالب بود و به قول خودشان موسيقي‌اي در اين شمايل نشنيده بودند. همه‌شكل موسيقي‌اي در آثارم داشته‌ام؛ از موسيقي‌هاي نوگرا هم كم استفاده نكرده‌ام و اين به آن معنا نيست كه من به سمت موسيقي‌ها و سبك‌هاي نو كشيده شده‌ام يا موسيقي‌ام تغيير كرده؛ نه! اين فيلم‌ها بوده‌اند كه اين امكان را به من داده‌اند. من تنها به اين موضوع توجه مي‌كنم كه فيلم‌ به من آهنگساز چه امكاني مي‌دهد. به‌هرحال سعي مي‌كنم هرچه را تصوير از من طلب كند، با موسيقي متجلي كنم. خواسته كارگردان براي من بسيار مهم است و به‌عنوان فردي كه بايد خط سير موسيقي را مشخص كنم، تلاشم را انجام مي‌دهم كه به بهترين شكل باشد.

  • به موسيقي فيلم بچه‌اي با جوراب قرمز اشاره كرديد كه به‌تازگي براي آن، جوايز متعددي گرفته‌ايد. درباره حال‌وهواي اين موسيقي و اين فيلم و همين‌طور جشنواره‌هايي كه به خاطر آن رفته‌ايد و جوايزي كه گرفته‌ايد بگوييد.

ساخت موسيقي بچه‌اي با جوراب قرمز را محمدرضا دلپاك عزيز به من پيشنهاد داد و من، هم از ايشان و هم از هايده صفي‌ياري بسيار ممنونم. من همكاري‌هاي متعددي با اين دو هنرمند داشته‌ام. از كارگردان فيلم ـ خداداد جلالي ـ و ديگر عوامل هم بسيار ممنونم كه كار آنها هم روي اثر من تأثير گذاشت و اجازه ديده و شنيده‌شدن آن را داد. از همان نخستين باري كه فيلم را ديدم، تأثير بسيار زيادي روي من گذاشت و اتفاقات خوب و موسيقي ويژه‌اي را در من رقم زد. الان براي ساخت اين موسيقي و جوايزي كه كسب كرده خوشحالم. در ايران ـ به دلايلي كه از آن كاملا بي‌خبرم ـ اين فيلم ديده نشد اما در ديگر كشورها ـ هر جا كه اين فيلم سفر مي‌كند ـ بسيار خوب ديده مي‌شود. اين اتفاقات دور از ذهن من نبود. خوشبختانه همه عوامل آبروداري كردند و سنگ‌تمام گذاشتند. اما داستان خود فيلم هم باعث مي‌شد كه ما انرژي مضاعفي براي آن بگذاريم.

بچه‌اي با جوراب قرمز، روايت زن مظلومي در افغانستان است كه در تحجري كه تمامي فضاي دور او را گرفته، تحت ظلم قرار گرفته؛ آن هم صرفا به اين دليل كه فرزند دختر به دنيا آورده است؛ در نهايت هم مجبور مي‌شود به ايران مهاجرت كند و سر مرز در اوج استيصال كشته مي‌شود. اين فيلم، روايت بسيار غم‌انگيزي دارد و متأسفانه بر اساس داستاني واقعي ساخته شده است. موسيقي‌اي كه من براي آن نوشتم با تأكيد بر سازهاي زهي موسيقي اركسترال است. همين‌طور از ساز ديجيريدو بهره بردم و از آواهاي فرم بدوي هم در آن استفاده كردم. در عين اينكه موسيقي در خدمت يك فيلم ايراني‌است اما به شكلي جهانشمول به آن نگاه شده تا هر جايي، قابل لمس و حس باشد. در عين حال، موسيقي، نشانه‌ها و حسي دارد كه مشخص مي‌كند روي روايتي در جغرافياي افغان شكل گرفته است.

  • يكي از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي موسيقي شما و آهنگسازي‌تان توانايي ساخت موسيقي براي فضاهاي گوناگون با بهره‌گرفتن از حجم‌هاي‌سازي‌ متفاوت است؛ مثلا موسيقي «استرداد» موسيقي‌اي با اركستر كاملا بزرگ و صدادهي متفاوت است، حال آنكه موسيقي جدايي نادر از سيمين، خلوت و درعين‌حال تأثيرگذار است. آيا به نظر شما اين قابليت مي‌تواند با سبك‌داشتن يك آهنگساز، منافات داشته باشد يا خير؟

من طي اين‌ سال‌ها، در ژانرهاي متعددي آهنگسازي كرده‌ام؛ جدايي نادر از سيمين، فروشنده، استرداد، دربند، آناهيتا، دوران عاشقي، كوچه‌ملي، ريسمان باز و... . اگر بخواهم نام ببرم تعداد فيلم‌ها زياد است و ژانرها، گوناگون. همه اينها سبك‌هاي خود من هستند. براي من مهم، تصوير است و بر اساس آن موسيقي مي‌نويسم؛ مثلا من براي استرداد نمي‌توانستم موسيقي‌اي مشابه جدايي نادر از سيمين بنويسم و متقابلا برعكس. انديشه و تفكر من در آهنگسازي خيلي تغييركننده نيست بلكه صرفا بر اساس نوع فيلم، روش‌هاي نوشتاري من تغيير مي‌كند.

  • آهنگسازي براي همه ژانرها

|سميه قاضي‌زاده|ستار اوركي را نخستين‌بار با موسيقي «پروانه‌اي در مه» شناختم؛ با ملودي‌ها و موتيف‌هايي كه تكراري نبودند و شباهتي به موسيقي‌هاي آهنگسازان هم‌نسلش نداشتند؛ آهنگ‌هايي كه رنگي مشابه موسيقي‌هاي دهه‌هاي 50 و 60 داشتند و در آنها بيش از تكنيك، توانمندي آهنگسازي و قريحه ملودي‌پردازي مشهود بود. منطقي‌اش اين بود كه بر اساس همين ويژگي، ردّ اين آهنگساز را كه ثابت‌قدم آمده بود تا در سينما و تلويزيون ايران كار كند، بزنم. نخستين اسمي كه به آن رسيدم بابك بيات بود. نيازي حتي به يادآوري آنچه بيات در حق سينما و موزيك ايران كرده است نيست اما آمدن نامش در مقام معلم اوركي، مهر تأييد محكمي بود بر فعاليت راستين اين آهنگساز. اوركي را بايد تنها شاگرد مهم بابك بيات در عرصه ساخت موسيقي متن دانست و البته سال‌هاست كه او خودش و نامش را از زير سايه نام عظيم اما صميمي بيات بيرون كشيده و به بيان شخصي خود از آهنگسازي براي تصوير رسيده است. از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي موسيقي اوركي، بايد به استفاده كاربردي او از انواع ژانرها و عدم‌‌پايبندي‌اش به يك چهارچوب خاص موسيقايي اشاره كرد.

او كه در كارنامه‌اش در طول 15-10سال گذشته، هم ساخت موسيقي فيلم ديده مي‌شود و هم ساخت موسيقي سريال و موسيقي باكلام براي خوانندگان پاپ همچون حامي و نيما مسيحا كه هردوي آنها هم از شاگردان بابك بيات بوده‌اند، تنها يك مرز براي خود قائل است: تصوير! بناي او انجام‌دادن ترجمه‌اي شفاف و تميز به بيان تصويري است؛ در عين اينكه خلاقيت را زمين نمي‌گذارد. او براي «چهل‌سالگي» يك نوع موسيقي مي‌نويسد و در آن انرژي اصلي را روي زهي‌ها مي‌گذارد و براي «جدايي نادر از سيمين» يك ملودي تكرارشونده ساده اما شگفت‌انگيز كه از ذهن، پاك نمي‌شود. اما نكته، ملودي‌هاي اوست كه به امضاي شخصي اوركي تبديل شده‌اند.

کد خبر 392284

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha